دختر کینه جو راز پولدار شدن نامزدش را به پلیس فاش کرد
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۶۲۲۰۳
آفتابنیوز :
چندی قبل، یک دختر جوان به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد که میخواهد راز سرقت سریالی از خانه یک تاجر را برملا کند. او زمانی که در مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: مدتی قبل با پسر جوانی در یک میهمانی آشنا شدم.
اشکان از همان ابتدا موضوع ازدواج را مطرح کرد اما چون وضع مالی خوبی نداشت، نمیتوانست با من ازدواج کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دختر جوان ادامه داد: اشکان عموی تاجری داشت که وضع مالیاش خوب بود. او تقریباً دو ماهی یک بار به خارج از کشور میرفت و خانهاش خالی بود. نقشه اشکان سرقت از خانه او و ربودن وسایل گرانبها و باارزش خانه بود.
او میدانست عمویش در این سفرها، به عنوان یادگار و یادبود از کشورهای مختلف برای خودش خریدهای لاکچری انجام میدهد از طرفی چون به عتیقه و وسایل زیرخاکی هم علاقهمند بود، چند ظرف کوچک عتیقه خریداری کرده بود. اشکان سه مرتبه از خانه سرقت کرد.
ظاهراً از این سرقتها هم پول خوبی گیرش آمد، چون خودرو گرانقیمتی خریداری کرد و به سرعت پولدار شد اما برخلاف قولی که به من داده بود، بعد از مدتی به کل با من قطع رابطه کرد. من که تصور میکردم با هم ازدواج میکنیم، از کاری که او کرد، ضربه شدیدی خوردم و تصمیم به انتقام گرفتم.
با مشخصاتی که دختر جوان در اختیار مأموران قرار داد و بررسی پروندههای سرقتی، راز سرقت خانه مرد تاجر برملا شد.
مأموران در بررسی پروندهها دریافتند مرد تاجر سه بار به خاطر سرقت از خانهاش به پلیس شکایت کرده و پرونده تشکیل داده است اما مأموران در تحقیقات و بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت فقط تصاویر مردی را پیدا کردند که سر تا پا لباس مشکی به تن کرده و صورت و دستهایش را نیز پوشانده بود. مرد جوان سرقتها را با پای پیاده انجام داده بود و هیچ رد و سرنخی از خود به جا نگذاشته بود به همین خاطر نتوانسته بودند سارق خانه مرد تاجر را شناسایی و دستگیر کنند.
بدین ترتیب با اظهارات دختر جوان، مأموران پلیس پس از هماهنگیهای قضایی راهی خانه اشکان شده و پسر جوان را بازداشت کردند. اشکان در تحقیقات اولیه به سرقت از خانه عمویش اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم به سرقت از خانه عمویت گرفتی؟
پدرم وضع مالی خوبی نداشت و هزینه دانشگاه مرا هم به سختی میداد، اما در مقابل عمویم وضع مالی خوبی داشت. البته او فکر اقتصادی خوبی داشت؛ چند سال قبل به کشورهای مختلف سفر کرد و وسایلی را برای فروش به ایران آورد. در این خرید و فروشها وضع مالیاش خوب شد و چند معامله کوچک عتیقه هم انجام داد و کمکم پولدارشد.
اینکه دلیلی برای سرقت نمیشود؟
عمویم کسی را نداشت، پولهایش روی هم انباشته شده بود. چند باری از او خواستم که به من کمک مالی کند اما توجه نکرد. اگر خودش کمک میکرد دیگر من به فکر سرقت نمیافتادم. از طرفی سرقتی هم که انجام میدادم چندان به شرایط مالی او لطمه نمیزد. من عتیقهها و وسایل کلکسیونش را سرقت کردم.
با کلید وارد خانه میشدی؟
بله با کلید وارد میشدم اما بعد از سرقت برای اینکه کسی مشکوک نشود، قفل در را تخریب میکردم. من به خانه عمویم آشنایی کامل داشتم و میدانستم چه زمانی در ایران نیست. برای اینکه شناسایی نشوم، یک دست لباس سیاه خریدم که هنگام سرقت، آن را به تن میکردم. حتی بعد از سرقتها برای پیگیری پرونده همراه عمویم به اداره پلیس میرفتم تا از روند پرونده مطلع شوم.
چرا بعد از پولدار شدن نامزدت را رها کردی؟
وقتی خودرو لوکس زیر پایم افتاد و لباسهای مارک پوشیدم، انگار نگاه همه به من تغییر کرد تا قبل از آن کسی اصلاً مرا نمیدید اما با آن سر و وضع و خودرو توجه خیلیها به من جلب شد. اعتراف میکنم که خودم را گم کرده و نامزدم را فراموش کردم. به خودم گفتم چرا وقتی موقعیتهای بهتری برای ازدواج سر راهم قرار گرفته، باید با آن دختر معمولی ازدواج کنم در واقع به خودم این حق را دادم که برای زندگی آیندهام، دختر مناسبتری را انتخاب کنم اما فکر نمیکردم او این طور از من انتقام بگیرد.
منبع: سایت رکنامنبع: آفتاب
کلیدواژه: سرقت سرقت های سریالی کینه توزی سرقت از خانه دختر جوان وضع مالی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۶۲۲۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198